پارت ۷
.که یهو .. دستم و کشید ...
-:میک..شمت
دستم و از دستش کشیدم ..
نکنه ... بخاطر این ...
بلند شدم و سعی کردم ازش دور بشم ...
موهاش روی صورتش ریخته بود .. و با خنده ی ترسناکش نگاهم میکرد ....
-: فرار .... هه فرار فایده نداره...
انگار رفتار و حرفاش دست خودش نبود .. دستش و روی گلدونی که .. کنار تخت بود .. کشید و برش داشت ... آروم آروم به سمت در رفتم .... تا از اتاق خارج بشم ... که با ... صدای شکستن و ... درد توی پهلوم .. روی زمین افتادم ...
گلدون و به سمتم پرت کرده بود ... داشت نزدیکم میشد .. دستم و روی پهلوم .. گذاشتم ..و
سعی کردم بلند بشم ... بلاخره به زور خودم و به ...
در رسوندم .. و زود ازش بیرون اومدم .... کیلید در از بیرون توش بود ...
کیلید و چرخوندم .. که به در میکوبید و داد میزد
-:میکشمت عوضی در و باز کن (داد)
از در دور شدم.. درد بدی داشتم .... خواستم پام و روی پله بزارم .. که... سرم گیج رفت ..دستم . به دسته ی پله .. رسوندم و گرفتمش ...
داری پله ها نشستم .. اخخ درد داره ...
الآنم همه خوابن ..
همه اش تقصیر خودمه ..
باید به حرف اجوما گوش میدادم ... ولی اینجا هم که نمیتونم بمونم ...
گوشی ... اره گوشیم .. کجاست ..
دستم و توی جیبم بردم ... اه خدا رو شکر ... توی جیبم بود ... برش داشتم و ... به اجوما زنگ زدم.. تو رو جان این پسره ی روانی بردار ....
که برداشت .. عجب انقدر این پسره خوش شانسه
اجوما : چی میخوای دختر این وقت شب ...
+: چیز اجوما
اجوما : بگو ببینم چی شده
+: بیا بیرون بالای.. پله ها رو ببین میفهمی ...
اجوما : این وقت شب .. چیکار کردی ..
+:خب بیا
اجوما : باشه دختره ی سر به هوا
منتظر بودم که اومد .. و با دیدنم...
اجوما : دختره ی دیوونه .. چرا لباست خونیه
+: خب ارباب با گلدون زد بهم ...و
اجوما : باشه باشه فهمیدم ... بیا کمکت کنم بلند شو
دستم و گرفت و بلندم کرد ... و منو با خودش برد پایین پله ها ....
منو با خودش توی اتاقش برد .. و .. بعدداز پانسمان کردن .. زخم .. شروع کرد به غر زدن
اجوما: وقتی میگم نرو چرا میری .. دختره ی دیوونه .. اکه گوشی با خودت نبره بودی .. الان اونجا میمیردی
+: نه دیگه .. فکر کردی از دستم خلاص میشی .. من بلای جونتم مجبوری منو تحمل کنی
اجوما : اون که معلومه ..
خودم و روی تختش پرت کردم
+:امشب اینجا میخوابم
اجوما : باشه بچه پرو
+: میگم اجوما
اجوما : بگو
+چرا .. شبا اینجوری میشه
اجوما : کی
+:اون پسره ارباب
اجوما : خب اون .....
-:میک..شمت
دستم و از دستش کشیدم ..
نکنه ... بخاطر این ...
بلند شدم و سعی کردم ازش دور بشم ...
موهاش روی صورتش ریخته بود .. و با خنده ی ترسناکش نگاهم میکرد ....
-: فرار .... هه فرار فایده نداره...
انگار رفتار و حرفاش دست خودش نبود .. دستش و روی گلدونی که .. کنار تخت بود .. کشید و برش داشت ... آروم آروم به سمت در رفتم .... تا از اتاق خارج بشم ... که با ... صدای شکستن و ... درد توی پهلوم .. روی زمین افتادم ...
گلدون و به سمتم پرت کرده بود ... داشت نزدیکم میشد .. دستم و روی پهلوم .. گذاشتم ..و
سعی کردم بلند بشم ... بلاخره به زور خودم و به ...
در رسوندم .. و زود ازش بیرون اومدم .... کیلید در از بیرون توش بود ...
کیلید و چرخوندم .. که به در میکوبید و داد میزد
-:میکشمت عوضی در و باز کن (داد)
از در دور شدم.. درد بدی داشتم .... خواستم پام و روی پله بزارم .. که... سرم گیج رفت ..دستم . به دسته ی پله .. رسوندم و گرفتمش ...
داری پله ها نشستم .. اخخ درد داره ...
الآنم همه خوابن ..
همه اش تقصیر خودمه ..
باید به حرف اجوما گوش میدادم ... ولی اینجا هم که نمیتونم بمونم ...
گوشی ... اره گوشیم .. کجاست ..
دستم و توی جیبم بردم ... اه خدا رو شکر ... توی جیبم بود ... برش داشتم و ... به اجوما زنگ زدم.. تو رو جان این پسره ی روانی بردار ....
که برداشت .. عجب انقدر این پسره خوش شانسه
اجوما : چی میخوای دختر این وقت شب ...
+: چیز اجوما
اجوما : بگو ببینم چی شده
+: بیا بیرون بالای.. پله ها رو ببین میفهمی ...
اجوما : این وقت شب .. چیکار کردی ..
+:خب بیا
اجوما : باشه دختره ی سر به هوا
منتظر بودم که اومد .. و با دیدنم...
اجوما : دختره ی دیوونه .. چرا لباست خونیه
+: خب ارباب با گلدون زد بهم ...و
اجوما : باشه باشه فهمیدم ... بیا کمکت کنم بلند شو
دستم و گرفت و بلندم کرد ... و منو با خودش برد پایین پله ها ....
منو با خودش توی اتاقش برد .. و .. بعدداز پانسمان کردن .. زخم .. شروع کرد به غر زدن
اجوما: وقتی میگم نرو چرا میری .. دختره ی دیوونه .. اکه گوشی با خودت نبره بودی .. الان اونجا میمیردی
+: نه دیگه .. فکر کردی از دستم خلاص میشی .. من بلای جونتم مجبوری منو تحمل کنی
اجوما : اون که معلومه ..
خودم و روی تختش پرت کردم
+:امشب اینجا میخوابم
اجوما : باشه بچه پرو
+: میگم اجوما
اجوما : بگو
+چرا .. شبا اینجوری میشه
اجوما : کی
+:اون پسره ارباب
اجوما : خب اون .....
- ۱۸.۷k
- ۰۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط